سردی سال های کرونا

15 09 2021
اجساد قربانیان همه گیری کرونا در ایران

لشکری هستیم

سیاه پوشیده شدگان

در جامه هایی ضخیم، زیپ بر کشیده بر انداممان

لشکری هستیم

تن های برهنه امان 

همانگونه که روزی از مادر زاده شده بودیم

در کیسه هایی به ردیف در کنار هم  

دراز کشیده ایم

لشکری هستیم

بی آنکه نفسی برآریم

سکوت است اینجا

همهمه ای نیست

هلهله ای نیست

برتخت هایی از فلز در سرزمینی سرد آرمیده ایم

در کنار هم

باکی نیست

شتابی نیست

لشکری هستیم

از پا افتاده، خاموش، بی همهمه، بی هلهله

پیر، جوان، زن، مرد

فراوانیم

آنقدر زیاد

که حتی شماره نمی شویم

لشکری هستیم

منتظریم ، تا کی نوبتمان شود

تا از لشکر جدایمان کنند و تک تک راهی خاک سردمان کنند

بی هیچ تشریفاتی

فریاد می زدیم آنگاه که نافمان را جدا می کردند

از مادر اینگونه زاییده شدیم

عریان و بعد پیچیده در قنداقی سفید

و اکنون: خاموش اما، بی هیچ ضجه ای

آرام گرفته ایم تا به مادر طبیعت؛ خاک، 

عریان و بعد پیچیده در کفنی سفید

برمان گردانند

شیونی نیست

شمارمان بیش از زندگانی است که بدرقه امان می کنند

لشکری هستیم

به خاک افتاده

در قعر خاک فرو شده





از «آلان کوردی» تا «کردیا»

14 01 2020

ای چرخ فلک خرابی از سینه توست

بیدادگری پیشه دیرینه توست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند

بس گوهر غیمتی که در سینه توست

یکی از عکس هایی که از صحنه فاجعه شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراین ایرلاین پرواز ۷۵۲ منتشر شد عکس کفش قرمزی بود که معلوم شد متعلق به کوچکترین مسافر این پرواز بی سرانجام بود.

01

دو روز پیش وقتی گزارش اختصاصی شبکه سی ان ان  با «امید ارسلانی» دایی «کردیا» پخش شد که می گفت در میان عکس های منتشر شده از حادثه سقوط هواپیما، کفش قرمز رنگ خواهرزاده اش را شناخته، راز این کفش آشکار شد. امید گفت خواهرش «اوین ارسلانی» به همراه همسرش «هیوا مولانی» و دختر خردسالشان «کردیا» برای شرکت در یک مراسم عروسی به ایران سفر کرده بودند. «امید» بعد از چند روز ماتم وعزاداری تصمیم گرفته بود گریه و زاری و لابه هایش را کنترل کند تا بتواند داستان عزیزانش را که مثل همه خانواده ها و مسافران آن پرواز بی سرانجام قرار بود به خانه هایشان برگردند، بازگو کند.

اما تو گویی «کردیا» آخرین قربانی تلخ ترین قصه های این سالهای خاورمیانه است که اسمش، سن و سالش وتشابهات فراوان داستانش با «آلان کوردی» می خواهد یادمان بیاورد که این منطقه همچنان جولانگاه سیاستمداران خشک مغزی چون «خامنه ای» و «ترامپ» است که آن یکی با هدف ایدیولوژیک و این یکی نجات از استیضاح، کشورمان را بیش از همیشه در آستانه جنگ و فروپاشی قرار داده اند.

04

یادتان هست داستان این پسربچه را که  در سپتامبر ۲۰۱۵ توسط گارد ساحلی ترکیه پیدا شد؟ «آیلان کوردی» یکی از هزاران آواره جنگ داخلی سوریه و از کردهای اهل کوبانی بود. از قضا عمه او در ونکوور کانادا زندگی می کرد و درخواست پناهندگی خانواده پدر «آلان» به کانادا پیش از آن رد شده بود. از همین رو پدر، «آلان» و برادر ۵ ساله اش «گالیپ» و همسرش را سوار قایقی کرد که قرار بود آنها را به جزیره ای در یونان برساند تا خودشان را به اروپا برساند و درخواست پناهندگی کنند، اما قایق واژگون شد و «آلان» و برادر و مادرش جزو۱۲ پناهنده ای بودند که غرق شدند و تعداد اندکی از جمله پدر زنده ماند تا بتواند با دردی عمیق حکایت عزیز از دست رفته اش را با دنیا در میان بگذارد.

آنگاه بسیاری از ما خفتگان، تازه با این عکس به توحشی که در آن سوی آبها جریان داشت عمیق ترنگریستیم.

آرزوهای «آلان کوردی» برای همیشه در آن دریای توفانی بر باد رفت، همانگونه که هفته پیش آرزوهای «کوردیا» را بر باد دادند.

حکایت غریب اینکه در هر دوی این حوادث حاکمان کشور ما و سپاه هیولایش نقشی انکار ناپذیر داشته اند و معلوم نیست عکس آن کفش قرمز «کوردیا» و خواب ابدی «آلان» با تی شرت قرمزش در آن ساحل، کی می رود تا طومارشان را در هم بپیچد تا نیایند و هزار جور دروغ تحویل مردم بدهند و به جای پاسخگویی به مردم، پاسخگوی فشارهای حداکثری دنیای خارج شوند. برای مردم شاخ و شانه بکشند و آدم حسابشان نکنند و دروغ بگویند و در خفا همه جور با «ترامپی» که در ظاهر دشمنشان است، هماهنگ شوند و یواشکی مذاکره کنند و حتی برنامه حمله تبلیغاتی به پایگاه آمریکایی در عراق را به گوش آنها برسانند، تا مبادا خون از دماغ یک آمریکایی بریزد، اما جان مردم ایران به تخمشان.

آنها می دانند «ترامپ» هم از جنس خودشان است، فریبکار، دروغگو و جاه طلب و مردم ایران آخرین کسانی هستند که ممکن است برایشان ارزش قایل شوند.

این پول نفت ما ایرانیان بود که توسط سپاه قدسی که خیلی ها سوگوار فرمانده ترور شده اش در دو هفته پیش شده بودند و اربابش خامنه ای در سوریه خرج شد تا «بشار اسد» را از سقوط برهانند، به قیمت کشته شدن صدها هزار نفر اهالی سوریه، و کودکان بسیاری که حتی فرصت نکردند کودکی کنند.

این هم عکس دیگری از کودکان سوری است که با بمب های شیمیایی اسد جنایتکار در سال ۲۰۱۷ در ادلب جان باختند تا اسد بماند و سپاه پاسداران که اکنون فقط پاسدار ثروت های انبوه فرماندهان و جانیان متصل به بیت رهبری است، همچنان جنایت کند و از شلیک به هواپیمای مسافربری ابایی نداشته باشد، همانطور که طی همه این سالها از شلیک به مغز جوانان آن کشور و تباه کردن زندگی هایشان ابایی نداشته است. این عکس آدم را به یاد فرشته های کوچک نقاشی شده دوران رنسانس در سقف کلیساهای اروپا می اندازد.

05

حاکمان ما همه را ناخودی کرده اند و خودی فقط جماعت کوچک گوش به فرمانی هستند که هر وقت لازم باشد بیرونشان می آورند و به جان مردم می اندازندشان.

این همه جنایت چرا؟ چون می خواستند «هلال شیعی» در منطقه درست کنند، حکومت ایدیولوژیکی که مرز نمی شناسد و نقطه مشترکش تشیع است و حتی زبان مشترکش هم فارسی نیست. و من در شگفتم که چطور ممکن است «پوتین» بازمانده از دوران «کا گ ب» شوروی و رفیق جان جانی خامنه ای و اسد به او نگفته باشد هر قدر هم بتوانند پیش بروند، به اندازه «اتحاد جماهیر شوروی» سابق نمی توانند برای گسترش ایدیولوژی در اقصی نقاط دنیا خرج کنند.

اگر چه روسها را «گورباچف» اصلاح طلب در آخرین لحظه هایی که می رفتند برای همیشه به پرتگاه تاریخ سقوط کنند، نجات داد، اما امنیتی کارکشته ای چون «پوتین» از دل آن وضعیت سردرآورد و روس های گیج و منگ از شکست و ورشکستگی را با رویای دوباره بزرگ کردن روسیه به دنیای قلدر مابانه ای وارد کرد و از قضا حاکمان ایران نیز فرصت را غنیمت شمردند تا برخلاف شعار توخالی «نه شرقی، نه غربی» تمام عیار غلام حلقه به گوش «پوتین» شوند و حتی بخشی از دریای خزر و گاز آن کشور را هبه کنند تا بتوانند جاه طلبی های منطقه ایشان را با کمک روسیه جلو ببرند و هر جا هم که لازم شد با غرب و حتی اسراییل هم در پشت پرده لاس بزنند و در ظاهر به آنها فحاشی کنند. واقعیت این است که شعار فریبکارانه «نه شرقی، نه غربی» از همان روز اول، «نه مردم، فقط ما و هم شرق و هم غرب» بوده است.

تمام این چهل ساله نیز این مردم بیچاره ایران بودند که تاوان پس دادند و حالا حالا هم پس خواهند داد. اگرچه پول نفت ما را برای ایجاد «هلال شیعی» خرج کردند اما به جز اقلیتی حلقه به گوش های آقا و سپاه در منطقه که به تجهیزات نظامی هم مجهز شده اند و فقط هم حکم به فرمان اینها هستند، آه و نفرین و نفرت بقیه مردم منطقه در عراق و لبنان و سوریه و یمن پشت سرما مردم بدبخت است و هر وقت هم کار به جاهای باریک می رسد، سپاه در انداختن مزد بگیرهای حزب اله و حشد الشعبی و دهها گروه دیگر که حتی ایرانی نیستند، به جان مردم کوچکترین تردیدی نکرده و نخواهد کرد. همه ما حکایت های فراوانی از تار و مار کردن مردم توسط این سرسپردگان بیت و سپاه که به زبان فارسی هم حرف نمی زنند در بسیاری از حرکت های اعتراضی از سال ۱۳۸۸ به این سو شنیده ایم.

قریب به اتفاق مردم ایران سالهای درازی است که متقاعد شده اند هیچ مخرج مشترکی با سپاه و بیت رهبری ندارند، با آنها غریبه اند، همانگونه که آنها نیز مردم ایران را غریبه می پندارند و تروریست های زیر پرچم خود درایران و منطقه را خودی.

غرامت هنگفتی که ایران باید بابت سرنگون کردن هواپیمای ۷۵۲ بپردازد، اگر چه به هیچ روی معادل آن همه آرزوهای بربادرفته و جان های شیفته آن پرواز نیستند، اما هزینه ای است که باز هم باید از جیب مردم ایران پرداخت شود تا خامنه ای و سپاه بتوانند باقی بمانند.

اما اگر به زودی نروند، دیر نخواهد بود روزی که ناچار شویم حتی بخش هایی از آن سرزمین نیمه سوخته را در ازای تمام کشتارهای آنها و گروههای تروریستی برخاسته از آنها در منطقه به دیگران بپردازیم، همانگونه که همین الان نیز چندین شکواییه حقوقی برای مصادره اموال و دارایی های ایران در آمریکای شمالی برای بازپرداخت غرامت بازماندگان حملات حزب اله لبنان، به این دلیل که ایران حامی مالی آنهاست، در جریان است. همانگونه که آلمان پس از هیتلر غرامتهای فراوانی پرداخت و هنوز هم می پردازد.





گاف فالس نیوز در مورد پوشاندن لباس زنانه به مستند ساز اصفهانی

31 10 2014

 خبرگزاری فارس (فالس نیوز) وابسته به سپاه کودتاچی که نقش امنیتی و وابستگی اش به افراطیون دستگاه عریض و طویل اوباشان و غارتگران جمهوری اسلامی و امنیت چیان مخوف سپاه و بیت بر کسی پوشیده نیست، در حرکتی مشابه آنچه که پیشتر در خصوص مجید توکلی فعال دانشجویی صورت داده بود،  تلاش کرده است ضمن تحقیرکردن «بهروز ملبوس باف» مستند ساز اصفهانی با پوشاندن لباس زنانه به وی و همچنین طرح سناریویی که ظاهرا دم و دستگاه کثیف سپاه و بیت و تشکیلات مخوف اطلاعاتی تدارک دیده اند، او را متهم به مواردی در خصوص برنامه های اسیدپاشی کند.

با این حال فالس نیوز در این به اصطلاح خبر (اینجا) گافهای اساسی مرتکب شده که دست این آی کیوها را رو می کند که فکر می کنند همه مثل خودشان زن را حقیر می پندارند و لباس زنانه پوشاندن به مبارزان از ارزش آنان می کاهد.

اگر به عکس های این لینک که به طور یقین فالس نیوز پس از افشاگری هایی از این قبیل آن را تغییر خواهد داد بنگرید متوجه می شوید که در چند عکسی که از بهروز به چاپ رسانده اند، در یکی از آنها وی با ژاکت یقه گرد سبز رنگی مشاهده می شود که بنا به گفته دوستان وی در گفتگو با فرشته قاضی (اینجا) در هنگام دستگیری به همراه شلوار لی به تن داشته است.

چنانچه عکس های مورد استفاده فالس نیوز را با همان نام اصلی خود عکس ها در کامپیوتر خود ذخیره کنید، متوجه می شوید که شماره عکسی که بهروز با ژاکت سبز در آن دیده می شود اولین عکس در این مجموعه محسوب می شود، حال آنکه در متن فالس نیوز در میانه عکس ها جای داده شده. سه شماره آخر این عکس به 712 ختم می شود، و عکس های دیگر 716، 717، 721 و 728 هستند.

  ،از آنجا که پس زمینه همه عکس ها یکسان است، می توان به راحتی نتیجه گرفت که همه عکس ها در یک جا و در یک زمان گرفته شده اند و عکاس و سناریو ساز امنیتی سپاه  بدون آنکه توجه کند، ابتدا کلاه گیسی را بر سر بهروز گذاشته و با همان لباس اصلی خودش از او عکس نیم تنه ای گرفته و سپس تصمیم گرفته اند وقاحت خود را به اوج برسانند و از او بخواهند که لباسش را عوض کند و پیراهن بدون آستین زنانه سفید و سیاهی را بپوشد (عکس 716) و پس از آن مانتویی را به وی بپوشانند.

گاف دیگر آن است که فالس نیوز پاسخی در این مورد ندارد که چرا بهروز بایستی در یک روز دو لباس در تن می داشته است؟

13930803000712_PhotoL

13930803000716_PhotoL

13930803000717_PhotoL

13930803000721_PhotoL

13930803000728_PhotoA





شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

14 02 2014

 وقتی که بغض می کنی و می دانی که تا چند لحظه بیشتر از حیات کوتاهت باقی نمانده و می خواهی گریه کنی و نزدیک ترین کسی که می توانی لمس کنی، جلادت است که به او گفته اند سرت را به دار بسپرد، می توانی به آغوشش پناه ببری و های های آخرین اشک هایت را بر شانه هایش جاری کنی.

مهم نیست چرا اعدامت می کنند و باز هم مهم نیست چه کسی طناب دار را بر گردنت می آویزد. آنچه اهمیت دارد این است که هر دوی شما بازیگر صحنه ای هستید که کارگردانانش کسانی دیگر هستند، همانها که جامعه را به چنان فقر و فلاکتی رسانده اند که یکی از شما را زورگیر کرده و دیگری را مزد بگیر حکومت مذهبی تا آن دیگری را بر دار بیاوزد. او ناچار است صورتش را با ماسک بپوشاند، چون خودش هم از نقشش متنفر است، اما چاره ای ندارد، همانطور که تو 23 ساله، تصور کردی راحت ترین راه برای چهار میلیون پول عمل جراحی مادرت، زورگیری است، او هم آخر شب بایستی لقمه ای نان برای زن و بچه اش ببرد و نمی خواهد همسایه ها بگویند که او نان جلادی اش را می خورد. هر دوی شما فقط نقش خود را ایفا می کنید و دردناک اینکه نقش یکی از شما آخرین نقش زندگی اتان است و دوربینی در همان لحظه ثانیه ای از ارتباط دوستانه شما را ثبت می کند تا به حافظه امان بسپارد که از یکدیگر متنفر نیستیم و می دانیم که صحنه آرایان دیگرانی هستند که ما را ففیر می خواهند و درمانده و می دانیم که آنها نخواهند ماند، همچنانکه بسیاری از صحنه گردانان دیگر نماندند، پس نومید نباید بود.

این عکس که توسط «امیر پورمند» خبرنگار خبرگزاری ایسنا گرفته شده جایزه سوم «عکس خبری   دنیا» در سال 2014 را به خود اختصاص داد و من در روز عشق با تعمق در این عکس درمی یابم که عشق مرگ را نیز به زانو درمی آورد و روزی فراخواهد رسید که هیچ کس به دستور هیچ کس و به هیچ دلیلی دیگری را به طناب دار نخواهد آویخت:

Image

منابع:

http://www.worldpressphoto.org/awards/2014/general-news/amir-pourmand?gallery=1125526

http://cncnws.com/blog/2013/01/21/hanged-for-waging-war-against-god-iran-publicly-executes-two-men-after-they-posted-youtube-clip-of-themselves-committing-an-armed-robbery/

http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2664267

http://www.radioshahrvand.com/item/1411-2014-02-14-16-46-00.html





جالی خالی حقوق بشر و رفع حصر و زندان های سیاسی در گفتگوی روحانی با صدا و سیمای ضرغامی

26 11 2013

حسن روحانی در برنامه ای که با حضور سه خبرنگار صدا و سیما به مناسب گزارش یکصدمین روز ریاست جمهوریش برگزار شده بود، در مورد حقوق بشر و رفع حصر رهبران جنبش سبز و آزادی زندانیان سیاسی نه مورد سوال قرار گرفت و نه چیزی گفت.

 اینکه صدا و سیمای تحت کنترل بیت رهبری وارد چنین مقوله ای نشود کاملا طبیعی است، اگر چه او با طرح مسائلی مثل منشور حقوق شهروندی و کم کردن فضای امنیتی در فضای فرهنگی به بخش های کوچکی در حوزه امنیت اشاره کرد، اما این فرصتی بود تا او موضوع حصر و زندانیان سیاسی را کمی شفاف کند. روحانی باید بداند که جناح تندرو افراطی و از جمله بیت رهبری از پیروزی های دولت روحانی در حوزه اقتصادی و سیاست خارجی از جمله بازکردن گره مذاکرات هسته ای، به نفع خود برای نفس کشیدن بهره خواهد برد و اگر روحانی نخواهد با دادن چنین امتیازهای بزرگی به بیت، از آنها در حوزه حقوق بشر امتیاز بگیرد، راه به جایی نخواهد برد و تنها وسیله ای خواهد شد برای برقراری آرامشی که بیت و تمامیت خواهان و سپاه کودتاچی به سرکوب هر چه بیشتر دست یازند.

گزارش های اخیر مبنی بر افزایش اعدام ها در همین دوران حاکمیت روحانی، بسته شدن روزنامه اصلاح طلب بهار و دستگیری غروی نویسنده مطلب جنجال برانگیز در این روزنامه همه مواردی هستند که حاکی از آن هستند که حرکت دفاع از حقوق بشر و آزادی های سیاسی در دوران روحانی همراه با سایر حرکت ها به پیش نمی روند.





پروژه کشتن تدریجی و خاموش رهبران جنبش سبز به آرامی دنبال می شود

25 07 2013

جمهوری اسلامی در بیش از سه دهه حیات جنجالی خود مخالفان را به شیوه های گوناگونی از بین برده است که یکی از پیچیده ترینشان کشتن آنها به روش خاموش و تدریجی و از طریق تغذیه و تزریق  و خوراندن داروهایی بوده که به تدریج مکانیزم دفاعی بدنشان را کاهش می داده و پس از مدتی بر اثر سکته، سرطان و یا موارد مشابهی که لزوما تبعاتی برای حاکمیت به دنبال نداشته، از بین رفته اند.

این اقدام را حاکمیت فقیه برای اولین بار به طور جدی در مورد برخی از مخالفان دهه شصت چه آنها که در بند بودند، چه آنها که در حصر گذاشته شدند، به کار برد و راز نهان این کشتارها تنها در سینه خانواده های قربانیان وجود دارد و سالها باید بگذرد تا پرونده این جنایات خاموش رونمایی شوند.

با گذشت نزدیک به 900 روز از حصر رهبران جنبش سبز (موسوی،‌ کروبی و رهنورد) این روزها خبر انتقال آنها به بیمارستان فراوان به گوش می رسد. خانواده های آنان نیز بارها گفته اند که هیچگونه نظارتی بر غذا و یا درمان آنها ندار ند و حتی به آنها اجازه داده نشده که پزشکان مورد اعتماد خانواده ها، والدینشان را مورد معاینه قرار داده و یا پرونده های پزشکی و یا نوع داروهای مصرفی و تغذیه آنان را بازبینی  کنند و یا در اختیار داشته باشند.

بدیهی است که شیوه کشتن تدریجی و خاموش رهبران جنبش سبز کم هزینه ترین راه از میان بردن آنان است و در صورت مرگشان نیز حتی خانواده ها اجازه کالبد شکافی نخواهند یافت. در عین حال با مکانیزم های پیچیده ای که این نوع قتل خاموش دنبال می کند، چه بسا نتیجه ای نیز از کالبد شکافی حاصل نشود.

 از همین رو اگر اراده ای برای آزادی آنان وجود دارد بایستی تا دیر نشده این اقدام صورت گیرد یا دستکم اگر شکستن حصر آنان در حال حاضر ممکن نیست، خانواده های آنان بایستی تمام هم و غم خود را بر نظارت بر تغذیه و درمان آنان قرار دهند.

این نوع پروژه مرگ خاموش در مورد زندانیان سیاسی بسیاری در گذشته به کار رفته و هم اکنون نیز بسیاری از میانسالان زندانی نظیر عیسی سحرخیز را تهدید می کند.





اندر حکایت بی بی سی و برخی از ما

17 07 2013

ظاهرا این یکی دو روزه فضای مجازی پر شده از فحش و ناسزا به مدیران و دست اندرکاران بی بی فارسی و متهم کردن آنها به تجزیه طلبی. خیلی تلاش کردم که در بین همه این مطالب اصل مطلب را پیدا کنم اما بسیاری از این حضرات آنقدر  عصبانی بوده اند که با خودسانسوری احتمالا ناآگاهانه هیچ اشاره ای به اصل مطلب نکرده بودند. خدا پدر یکی اشان را بیامرزد که بالاخره علت عصبانیتش از خبری عنوان کرده بود، البته بدون اینکه لینکی به آن بدهد. من که هر روز بی بی سی فارسی را مثل خیلی از رسانه های دیگر هم مرور می کنم اصلا چشمم به این خبر نخورده بود یا توجهی هم بهش   نکرده بودم. ظاهرا حنجره این دوستان به خاطر این خبر (لینک خبر) متورم شده بود که به اعتصاب غذای 5 زندانی ترک  زبان به دلیل اعتراض به احکام 9 سال زندان برای هریک اشاره کرده بود. شیوه برخورد ضد تجزیه طلبان به این خبر که سر و ته آن به بیست سطر هم   نمی رسد   حائز توجه ویژه ای است.

اولا همین جا بگویم که من نه طرفدار بی بی سی هستم و نه طرفدار تجزیه طلبی ایران از جانب هر قوم و گروه و دسته و در عین حال اگر هم یک وقت این مطلب توی بالاترین لینک شد و خواستید منفی بدید، این کار رو اینقدر بکنین تا منفی دونتون پاره بشه، چون معمولا چماقدارها هر جا بریزن، بقیه از ترس اصلا جلو نمی آن.  اما به یک اصل اعتقاد دارم و آن هم اینکه حتی یک تجزیه طلب هم به اندازه من و تو به اصطلاح یکپارچه خواه حق دارد که تشکل خودش را داشته باشد و آزادانه هر چه دل تنگش می خواهد بگوید و از این حداقل حق هم مثل خیلی های دیگر برخوردار باشد که اگر زندان رفت و رسانه ای هر چند متعلق به استعمار پیر و یا جوان خبر اعتصابش را بدون سانسور و یا تغییر نام گروه و تشکیلات یا خواسته سیاسی اش منعکس کند، می خواهد من خوشم بیاید یا حنجره عصبیت و جاهای دیگرم پاره شود.

خب خیلی از شما که با این حنجره های پاره فریاد می زنید آیا از احکام زندان و اعدام طرفداران انجمن پادشاهی، و … که خیلی زود هم به راست یا دروغ اقدام مسلحانه را بهشان می چسبانند خشنودید؟ گور پدر بی بی و سی و استعمار پیر، به راستی مبنای موافقت یا مخالفت شما با زندانیان سیاسی و عقیدتی در زندان های جمهوری اسلامی فارغ از عملکرد این رسانه یا آن رسانه در انعکاس آن چیست؟





شهردار جنجالی تورنتو: از تحصن شهروندان در مقابل خانه اش تا تلاش برای خرید ویدیوی رسواگرش

23 05 2013

گروهی از اهالی تورنتو که خود را «شهروندان نگران» می خوانند برنامه ای را برای تحصن در روز یکشنبه 24 ماه مه در مقابل خانه شهردار تورنتو سازماندهی کرده اند. این گروه از طفره رفتن شهردار به پاسخگویی به رسانه ها در مقابل سوالات انبوهی که به ویژه اخیرا در مورد وجود ویدیویی از کشیدن کوکایین توسط وی حکایت دارد، عصبانی هستند. طی یک هفته گذشته شهردار تورنتو حاضر نشده است پاسخی به این اتهامات بدهد و به اعتقاد سازماندهندگان تحصن، این رویه عادی شهردار شده که به رسانه ها پاسخگو نباشد و حال خود مردم باید مقابل خانه اش جمع شوند تا او را وادار به پاسخگویی مستقیم کنند. امروز برادر شهردار در مقابل رسانه ها حاضر شد و اتهامات علیه برادرش را رد کرد اما حاضر نشد به سوالات رسانه ها جواب دهد.
«راب فورد» شهردار تورنتو، یکی از جنجالی ترین و خبرسازترین سیاستمداران کانادا در چند سال اخیر بوده است و حکایت های متعددی از اظهارات نژاد پرستانه و اقدامات غیر مسئولانه وی توسط رسانه ها منتشر شده است. در جنجال اخیر که به نظر می رسد یکی از جدی ترین آنها باشد و چه بسا منجر به استعفای وی شود، هفته گذشته روزنامه تورنتو استار گزارشی را منتشر کرد که طی آن دو قاچاقچی کوکایین از طریق یک واسطه اعلام کرده بودند که حاضرند ویدیویی را که با موبایل از «راب فورد» در حین دود کردن کوکایین گرفته اند به آن روزنامه در ازای دریافت 200 هزار دلار بفروشند. دو خبرنگار روزنامه بارها و بارها ویدیو را می بینند اما اعلام می کنند که روزنامه حاضر نیست چنین مبلغی را برای آن بپردازد. پس از آن فردی به نام «جان کوک» کمپینی را در وبسایت ایندیگوگو راه اندازی کرد که طی آن چنانچه تا 27 ماه مه 200 هزار دلار جمع آوری شود ویدیو را خریداری و به طور آنلاین منتشر کنند. این کمپین تا این لحظه موفق به جمع آوری بیش از 119 هزار دلار شده است. طبق گزارش خبرنگاران استار، راب فورد در این ویدیو که مخفیانه فیلمبرداری شده از گرایشات به شدت راستگرایانه خود دفاع کرده، رهبر جوان حزب لیبرال را کو… خطاب می کند و تیم فوتبال دبیرستانی که مربیگری آن را به عهده داشته، عده ای جوان متعلق به گروههای پایین دست و مهاجر بدبخت خطاب می کند که اگر او نبود معلوم نبود به کجا کشیده می شدند. هیات مدیره اداره آموزش و پرورش مدارس کاتولیک تورنتو امروز طی اطلاعیه ای راب فورد را از مربیگری این تیم که 20 سال عهده دار آن بود، اخراج کرد.

ماجرای جنجال برانگیز اخیر «راب فورد» موضوع شوخی های فراوانی شده و به خصوص در برنامه های تاک شو آمریکا به سوژه ای برای دست انداختن و تمسخر کاناداییان و سیاستمداران تبدیل شده است.

در یک کلام، «راب فورد» احمدی نژاد تورنتوست و  مشابهت های آنها مرا نگران می کند که نکند به زودی نخست وزیر کانادا شود.

Toronto Mayor Rob Ford is shown on the U.S. website Gawker.com in a video  that is alleged to show Ford smoking crack cocaine. Ford called the idea "ridiculous."

HO / THE CANADIAN PRESS





آیا کشتی نظام با سرعتی سرسام آور به سمت متلاشی شدن در طوفان انقلاب و جنبشی اجتماعی پیش می رود؟

21 05 2013

 صلاحیت هاشمی (رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام) نیز توسط شورای نگهبان رد شد. و بدین ترتیب او که با وجود تایید اصلاح طلبان «مه روی» نیز نبود و تنها گزینه خروج از بحران کنونی به شمار می رفت، (با فرض اینکه حکم حکومتی نیز اعلام نشود)  از گردونه سیاست برای همیشه کنار زده شد. اصلاح طلبان در قمار اخیر، آخرین ورق خود را نیز بازی کردند،‌ ورقی که قرار بود به زعم آنان، این کشور آبستن حوادث را از عفریت جنگ و انزوا و نابودی برهاند و در بهترین حالت بستر ساز زمینه ای می شد که به تدریج حق نفس کشیدن اغیار نیز در آن به وجود می آمد.

اما به نظر می رسد نظامی که کشتی بان آن بیت و سپاه و نهادهای امنیتی به شدت تنگ نظر،  هستند آخرین میخ ها را نیز بر تابوت خود فرو کوفت تا به تعبیر خود با حاکمیتی یکدست همه مخالفان و مردم را نا امید کند و با غرب نیز از در  سازش درآید و به هر خفتی تن دهد تا حیات خویش را چند صباحی استمرار دهد تا شاید راهی برای خروج از بحران بیابد.

غافل از اینکه دیده بان این کشتی، نقش مردم خاموش و اکنون بسیار نا امید از هر کورسویی را که در عین حال زیر بار مشکلات اقتصادی و تحریم ها خرد شدن استخوانهایشان را تجربه می کنند، نادیده گرفته و نظیر بسیار از اسلاف خود در کشور و منطقه و جهان، آنچنان مقهور قدرت امنیتی و نظامی خود است که آن را اندک می شمارد.

  تحلیل انقلاب ها و جنبش های رادیکالیستی، نشان می دهد که شکل گیری آنها بر خلاف سرعت سرسام آورشان در جهت نابودی همه ارکان های نظام های گذشته، در هنگام وقوع، چنان هم پر سرعت نبوده است. انقلاب بهمن 1357 نیز حاصل بسته شدن تدریجی تمام روزنه هایی بود که روزگاری می شد از آنها نفس کشید. جنبش های مسلحانه چریکی در ایران قبل از انقلاب و حمایت و یا دست بردن روشنفکران و اهل قلم به اسلحه، در کنار شرایط تاریخی به وجود امدن چنین تفکراتی، بیش از همه محصول نظام به شدت امنیتی شاه بود که آخرین سناریوی آن ایجاد حزب واحدی به نام رستاخیز و همه تصمیم ها را به شاه منوط کردن بود و 35 سال بعد نظام برآمده از طوفان انقلاب، مشغول اجرای آخرین پرده های سناریوی خود برای ایجاد تمام ارکانهای واحد در  قالب ولایت فقیه و بیت رهبری است تا بار دیگر سناریوی انسداد فضا تکمیل گردد.

 البته فقط شاهدان این بازی های تاریخی که خود بازیگر صحنه نیستند، می توانند عمق فاجعه را به نظاره بنشینند و گرنه همانگونه که شاه ندید، خامنه ای هم نخواهد دید، چون ارگانهای امنیتی و نظامی و رانت خواران پیرامون آنها نمی خواستند و نمی خواهند که بیش از آنکه به آنها نشان  داده می شود، چیزی ببینند.

بسیاری متفق القولند که شاه در روزهایی که از قدرت فرو افتاده بود، به اشتباهات خود پی برده بود و پا پیش از آن در روزهایی که در صدد بود که جبران کند، و تغییر نخست وزیر در پی نخست وزیر و حتی راضی شدن به نخست وزیری شاهپور بختیار، از جمله نشانه هایی چنین تغییر  نگرشی بودند، اما چه دیر.

با این حال دیکتاتور کنونی ایران و حلقه های پیرامونی وی نه می خواهند از بهمن 57 عبرت بگیرند و نه از اتفاقی که به تازگی در مصر با ثبات اتفاق افتاد و اشکال خشونت بار ترش در لیبی اتفاق افتاد و این روزها در سوریه در حال وقوع است.

مطالبات ناتمام آزادیخواهی مردم ایران که از جنبش مشروطه تا به امروز همچنان ادامه دارد،  تا به ثمر رسیدنش پایانی نخواهد داشت. حکومت ها یکی پس از دیگری وقوع آن را به تعویق انداخته و می اندازند، اما این غافله روزی به مقصد خواهد رسید.

 آنچه بسیاری از روشنفکران و حتی لاییک ها و چپگرایان را نیز به کورسوی اصلاح طلبی در ایران امیدوار می ساخت، بهره گیری از آن روزنه ای بود که می توانست در سیاهی شب  چون کرم شب تابی باشد برای رهروان این مسیر تاریک و پر سنگلاخ، اما با بسته شدن نهایی آن به نظر نمی رسد این امیدواری چندان محلی از اعراب بیابد و باز هم باید شاهد  گسترش هر چه بیشتر گرایش های رادیکالیستی بود که جز انقلاب و واژگونی کل نظام راه دیگری را متصور نمی بیند و اگر در این هیمه افروخته در منطقه خاورمیانه آتش واژگونی نظام در میان جوانان شعله ور شود،  حتی ماشین تا بن دندان مسلح سپاه و نهادهای امنیتی نیز قادر به پیشگیری آن نخواهند بود و بعد از آن بازهم لب به دندان گزیدن ها و ندامت ها.





هیچ مرگی در حبس و حصر طبیعی نیست: پزشکی قانونی در خدمت ارباب رجوع یا ارباب حلقه‌ها؟

19 11 2012

 در وب سایت سازمان پزشکی قانونی کشور آمده است که منشور اخلاقي سازمان پزشكي قانوني كشور در خدمت رساني    تكريم و جلب رضايت ارباب رجوع به مردم است (اینجا) .

با این حال  سازمان تحت نظر وزارت دادگستری و قوه عدل پرور قضاییه بار دیگر ثابت کرد که اخلاقیاتش به تکریم بیت و حاکمیت ولایت فقیه و جلب رضایت اربابان حکومتی محدود می شود تا ارباب رجوعی که دستش از همه جا کوتاه است.

 امروز دکتر احمد شجاعی رییس انتصابی این تشکیلات وقیحانه مرگ ستار بهشتی وبلاگ نویس را طبیعی خواند و اعلام کرد که شواهدی مبنی بر اینکه وی غیر طبیعی فوت کرده باشد وجود ندارد.

به راستی نسخه آقای دکتر خدمتگزار بیت ظالم برای چه کسی پیچیده شده است؟ چه کسی می تواند خود را قانع کند که جوانی 35 ساله فقط بعد از 4 روز حبس به مرگ طبیعی بمیرد؟ این آقایان با هوش بهتر است خفه خان گرفته و بیش از این حرف نزنند که منویاتش آش را شورتر و مردم را عصبانی تر می کند.

حاکمیت مسئولیت زندگی تمام کسانی است که در حبس یا حصر و تبعید قرار دارند و هیچ مرگی در چنین شرایطی و حتی مدتها پس از آزادی اسیران فارغ از سن آنها طبیعی نیست.